سالها پیش، هنگامیکه تدریس درس اصول اقتصاد را آغاز کردم به دانشجویان متنی دادم تا آن را بخوانند. من و دانشجویان دربارۀ محتوای آن در کلاس صحبت می کردیم. دانشجویان آموختند که چه عواملی میتواند منحنی تقاضا را تغییر دهد، چگونه کشش قیمتی تقاضا محاسبه میشود؛ چگونه متوجّه شوند که یک کارخانه باید به تولید خود ادامه دهد و یا آن را متوقّف سازد و خیلی از مفاهیم اقتصادی دیگر.
من هنگامیکه این مفاهیم را به دانشجویان درس میدادم، بسیار هیجانزده بودم؛ امّا آنها در یادگیری مطالب هیجانزده بهنظر نمیرسیدند و گاهیاوقات بسیار کسل بودند.
برای مدّتی، من آنها را مقصر میدانستم و فکر میکردم برای یادگیری اقتصاد
بهاندازۀ کافی انگیزه ندارند. آنان نمیدانستند اقتصاد چقدر میتواند برای آنان مفید باشد.
بعد از مدّتی، بهدلایلی نامعلوم، شروع به تعریف یکسری داستانهای اقتصادی برای دانشجویان کردم. داستانها برای این طراحی شده بودند تا با برقراری ارتباط با دانشجو، به او بگویند که اقتصاددانان دربارۀ جهان چگونه میاندیشند. دانشجویان گوشدادن به داستانها را دوست داشتند و درحقیقت شروع به یادگیری راه و روش اقتصادی کردند.
آنان شروع کردند به درک اینکه «همانند یک اقتصاددان فکر کن» چه معنایی میدهد. بعد از آنکه دانشجویان آموختند اقتصاددانان چگونه فکر میکنند، متوجّه شدم شروع به استفاده از دانش اقتصاد برای تحلیل و بررسی دنیای اطراف خود کردند.
آنان کمکم از یادگیری لذّت بردند و خواستار یادگیری جزییات فنّی اقتصاد شدند. محاسبۀ کشش قیمتی تقاضا، دیگر یک تمرین محاسبهای ذهنی نبود، بلکه وسیلهای بود برای پاسخ به سؤالی که دانشجو با آن برخورد کرده بود.
تجربۀ من با داستانهای اقتصادی در کلاس، نحوۀ تدریس من را عوض کرد. من هنوز متن اصول اقتصاد را به دانشجو واگذار میکنم تا بخواند و برای ما در کلاس صحبت کند؛ امّا همچنان داستانها را نیز برای آنان تعریف میکنم.
من به صراحت به این مسئله اشاره میکنم که چگونه هر داستان، دیدگاه و تفکر اقتصاددانان دربارۀ جهان را نشان میدهد.
بعد از چند سال آموزش به این روش، متوجّه شدم باور من دربارۀ اینکه دانشجویان برای یادگیری اقتصاد بهاندازۀ کافی با انگیزه نبودند، اشتباه بود. آنان برای یادگیری چیزی انگیزه دارند که باور داشته باشند میتوانند از آن استفاده کنند. وقتیکه دانشجویان دریابند چگونه میتوانند از اقتصاد استفاده کنند، میخواهند تا جاییکه میتوانند آن را یاد بگیرند.
تدریس داستانهای اقتصادی کاربردی سایر باورهای مرا نیز تغییر داد. من باور داشتم مهمترین عامل برای این که دانشجو را مجبور کند همانند یک اقتصاددان فکر کند، زمان است. درست همانگونه که یک دانه به زمان نیاز دارد تا به یک گل تبدیل شود، یک دانشجو نیز به زمان نیاز دارد تا مانند یک اقتصاددان بیندیشد.
امّا چه مقدار زمان؟ فکر میکردم دو سال؛ امّا دیگر آنگونه فکر نمیکنم. میدانم که میشود در ده تا پانزده هفته، درحدود یک ترم، به دانشجویان یاد داد که چگونه همانند اقتصاددانان بیندیشند.
بههرحال، دانشجویان نمیتوانند در یک ترم با استفاده از متون اقتصادی مقدماتی جامع و قطور، یاد بگیرند مانند اقتصاددانان فکر کنند. اینگونه مطالب برای آموزش جزییات اقتصاد مفید است، نه برای آموزش راه تفکر اقتصادی.
برای اینکه به دانشجویان یاد بدهیم اقتصاددانان چگونه فکر میکنند، باید برای آنها داستان بگوییم و درحالیکه داستان میگوییم، باید به این مسئله اشاره کنیم که در سر اقتصاددانان چه میگذرد. در این کتاب من سعی کردهام بر روی چیزی که در سر اقتصاددانان هنگام نگاهکردن به دنیا میگذرد، تمرکز کنم.
متوجه شدهام هنگامیکه به دانشجویان متون اصول اقتصاد را بههمراه داستانهای این کتاب واگذار میکنم، در کمتر از پانزده هفته یاد میگیرند که چگونه از اقتصاد استفاده کنند و چگونه همانند اقتصاددانان بیندیشند.
در گذشته، هنگامیکه دانشجویانم کلاس را ترک میکردند، احساس گناه میکردم؛ زیرا آنان در حالی کلاس را ترک میکردند که درواقع نیاموخته بودند چگونه از اقتصاد استفاده کنند و یا چگونه مانند اقتصاددانان بیندیشند. میدانستم که نتوانسته بودم تمام نیروی تحلیل و بررسی اقتصادی را به آنان منتقل کنم؛ امّا اکنون احساس گناه نمیکنم. امروز احساس میکنم کاری را انجام میدهم که به خاطر آن پول میگیرم. من به دانشجویانم کمک میکنم تا راه و روش اقتصادی را یاد بگیرند؛ به آنان کمک میکنم که از اقتصاد استفاده کنند و همانند اقتصاددانان بیندیشند.
از آنجاییکه از داستانهای این کتاب استفاده میکنم تا توضیح بدهم اقتصاددانان چگونه فکر میکنند، در کلاس وقت کمتری دارم تا دربارۀ جزییات کتابهای اصول اقتصادی صحبت کنم. صرف یک دقیقه وقت بیشتر برای داستانهای این کتاب یعنی صرف یک دقیقه وقت کمتر برای متون اصول اقتصادی. امّا بهعنوان یک اقتصاددان، ما یاد گرفتهایم تا چیزی را که با صرف یک دقیقه وقت کمتر روی متون اقتصادی از دست میدهیم، با چیزی را که با صرف یک دقیقه وقت بیشتر روی داستانهای این کتاب بهدست میآوریم، مقایسه کنیم.
فکر میکنم چیزی که بهدست میآوریم از چیزی که از دست میدهیم بزرگتر باشد. در چه جایی سود نهایی حاصل از بحث دربارۀ محتویات این دو نوع کتاب یکسان است؟ برای من، زمانیکه 80% ترم را صرف محتویات کتاب اصول و 20% را صرف محتویات این کتاب میکنم. این کتاب میتواند به روشهای مختلفی در برنامههای تحصیلی ادغام شود تا به دانشجویان سود برساند.
برای فهم بیشتر، در ادامه، شش روش مختلف را برای استفاده از این کتاب در دروس اصول اقتصاد توضیح میدهیم:
روش 1) دوازده هفته از یک ترم پانزدههفتهای را صرف یکی از کتابهای جامع و بزرگ اصول اقتصادی بکنید. سه هفتۀ آخر را صرف این کنید که دانشجویان این کتاب را بخوانند. هر هفته بخشهای کمی را به آنان واگذار کنید و در کلاس، به سرعت سراغ اصل اقتصادی که در هر بخش مطرح شده است، بروید؛ سپس از دانشجویان بخواهید که بحث را از زبان خود توضیح داده و از آن مثالی بزنند که در کلاس مطرح نشده است.
روش 2) این روش مانند روش اول است. با این تفاوت که دانشجویان بهجای خواندن کتاب در انتهای ترم، آن را در اوّل ترم میخوانند. بهعبارتدیگر سه هفتۀ اوّل ترم را صرف خواندن محتویات این کتاب و سپس خواندن کتابهای اصول را شروع کنید.
روش 3) در یک سری واحدهای اقتصادی مقدماتی، از دانشجویان خواسته میشود تا یک تحقیق هشت تا دهصفحهای بنویسند. این تحقیق ممکن است در پایان ترم تمام شود. این کتاب را به دانشجویان واگذار کنید و به آنها بگویید شامل داستانهایی است که توضیح میدهد اقتصاددانان چگونه فکر میکنند. از آنها بخواهید کتاب را بخوانند و سپس متنی بنویسند که حدّاقل شامل سه بخش از محتویات کتاب باشد و با آن، مسائل اقتصادی مورد علاقۀ خود را تحلیل و بررسی کنند. بهبیان سادهتر، از آنها بخواهید تا از محتویات کتاب برای پاسخدادن به مسائل اقتصادی استفاده کنند. من از این روش استفاده کردم و نتیجه شگفتانگیز بود. دانشجویان بهطور معمول نمیدانند چگونه از یادگیری چند اصل اقتصادی مختلف به سمت حل مسائل خود بروند؛ امّا خیلی زود آن را یاد گرفته و راهحلهای خود را ارائه میدهند و سپس چیزی مانند این را میگویند : "فکر کنم چیزهای اقتصادی بیشتری را از آن تکلیف نسبت به سایر دروس یاد گرفتم".
روش 4) یک تا سه بخش از کتاب را به یک گروه پنجنفره واگذار کنید و از هر گروه بخواهید تا آن را در کلاس ارائه دهند. هر گروه باید مطالب مطرحشده در هر بخش را خلاصه کرده و سپس مثالی کاربردی از آن بخش ارائه دهد. بعد از آن، دانشجویان کلاس هر سئوالی را که ممکن است برای آنها پیش آمده باشد، از اعضای گروه
میپرسند.
روش 5) دانشجویان، فصول کتاب را مطالعه کنند . سپس از سئوالات پایانی فصل برای درگیرکردن آنان در مباحثات کلاس استفاده کنید.
روش 6) بخشهایی از کتاب اصول اقتصادی خود و بخشهای مربوط به آن از این کتاب را با هم در یک هفته ارائه دهید. بهعنوان مثال، اگر دانشجویان در حال مطالعۀ کشش قیمتی تقاضا هستند، شما بخش هفدهم کتاب را که دربارۀ کشش قیمتی تقاضا صحبت میکند، به آنان واگذار کنید؛ و یا اگر دانشجویان درحال مطالعۀ روششناسی اقتصادی هستند، شما میتوانید فصل سوم را (ساخت و آزمایش تئوریهای اقتصادی) به آنان واگذار کنید.
دربارۀ نویسنده
راجر آرنولد[1]، استاد اقتصاد در دانشگاه سن مارکوس[2] در ایالت کالیفرنیا است. موفّقیتهای او در نوشتن شامل مقالات آکادمیک، کتاب و مقالات روزنامهای میشود. او دروسی مانند اصول اقتصاد، راه و روش اقتصاد در سیاست و جامعه، پول و بانکداری، نظریات اقتصاد خرد و نظریات اقتصاد کلان را تدریس میکند.
مؤلّف این اثر ارزشمند با آوردن شواهد و مثالهای عینی و شهودی، مفاهیم اقتصادی را برای خواننده شرح داده تا در زندگی روزمره و تصمیمگیریهای اقتصادی به کار بندد.
گرچه اقتصاد و مسائل مربوط به آن، یک جنبه از زندگی انسان است و همۀ زندگی او را در برنمیگیرد، امّا اقتصاد و موضوعات مربوط به آن نقش مهمی در زندگی وی دارند. اهمیت روزافزون مسائل اقتصادی سبب شده عوامل اقتصادی بر جنبههای اجتماعی، سیاسی و حتّی فرهنگی کشورها سایه افکند. کشورهایی که بهدلیل بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و جهتگیریهای سیاسی داخلی و همچنین انواع تهدیدهای خارجی از جمله تحریمهای اقتصادی ناعادلانه از سوی قدرتهای سیاسی و اقتصادی از ثبات اقتصادی بهرهمند نیستند، مستلزم این هستند که کارشناسان و برنامهریزان اقتصادی برای گذر از بحرانهای اقتصادی، تدابیری را اتخاذ کنند. مقام معظم رهبری در طی سالهای اخیر به دولت و مردم ایران دستوراتی داده و راهکارهایی را بهمنظور گذر از بحرانهای اقتصادی سالهای اخیر ابلاغ فرمودهاند. بستة پیشنهادی اقتصاد مقاومتی معظمله و نامگذاری سال 1393 به نام سال اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی یکی از این تدابیر است.
پرواضح است که درک درست از مفاهیم اقتصادی منجر به بهکارگیری آنها در زندگی روزمره میشود. هدف اصلی کتاب حاضر آموزش مفاهیم اقتصادی و نحوۀ استفاده از آنها در زندگی است. نویسندة این اثر بر آن بوده تا مفاهیم اقتصادی را از حالت تئوری و آکادمیک به حالت عینی و شهودی تبدیل کرده تا خواننده را با مطالعه و بهرهمندی از مثالهای کتاب، تأثیر آن را در زندگی و معیشت خود بهمنظور متعادلکردن درآمد و هزینههای خود مشاهده کند و قدرت اقتصادی خود و خانوادهاش را با توجّه به سطح درآمدهایش به وضعیت قابل قبولی تبدیل نماید.
بدون شک دستیابی به یک اقتصاد باثبات، نه تنها وظیفۀ دستاندرکاران اقتصادی، بلکه وظیفۀ تکتک آحاد جامعه است. به امید روزی که در سایة توجهات ایزد منان و امام عصر (عج) و اقدامات سازندة اقتصادی دولتمردان و کارشناسان اقتصادی، شاهد پیشرفت در همة زمینهها بهخصوص اقتصاد ایران اسلامی باشیم.